عجب حکایت غریبی است این مظلومی

عجب نام هفت تیر با تنهایی من گره خورده!

عاشورای همین امسال بود تا هفت تیر می رفتیم و امروز هم...

فرق داشت عاشورا با شهادت بانو توی عاشورا توی قتلگاه حتی شمر وقتی داشت سر امام رو جدا میکرد

 بی بی دوعالم رو دست به پهلو دید و تمام تنش به لرزه افتاد،

ولی عاشورا هم حرمت حسین فاطمه را نگه نداشتند

عاشورا بچه بسیجی ها رو توی همین میدون هفت تیر کتک زدند و توی فاطمیه مادر شونو

توی عاشورا وسط هفت تیر میخوندن این بیرق علمداره هنوز رو زمین نیوفتاده اما امروز توی هفت تیر میگفتند مرو مادر...

امشب علی(ع) و حسین (ع) و حسن (ع) و زینب(س)و بقیه شبانه مادر را به خاک میسپارند،توی عاشورا زینب توی تل زینبیه داره می بینه که چطور اون نامرد داره سر برادر رو جدا میکنه...

----------------------------------

نمیدونم چه ربطی داره ولی دلم گواه میده بی ارتباط نیستند

دست هایت ...!

بیا عباس بنشین کنارم می خواهم برایت روضه مادر بخوانم. مادرت فاطمه کلابیه تا چند روز دیگر به شهادت خواهد رسید. فاطمیه بی فاطمه کلابیه لطفی ندارد. دیگر شهیده راه ولایت مادر توست؛ علم که از دست تو افتاد پهلوی مادرت شکست. باورش نمی شد. او تو را شیر بچه حیدر کرار پرورش داده بود و وقتی بچه بودی به قد و بالایت نگاه می کرد و برایت اسفند دود می کرد که چه پهلوانی.
دست هایت، دست هایت را در دست می گرفت و گاهی دور از چشم حسنین بوسه ای نثار دستان تو می کرد.
دست هایت، دست هایت را گاهی می گذاشت در دست حسین و به تو می گفت: حق نداری حسین را برادر صدا کنی. حسین مولای توست و فرقش با تو این است که تو فرزند منی اما حسین پسر فاطمه است.
دست هایت، دست هایت را گاهی به زینب نشان می داد و خواهرت زینب لذت می برد که برادرش چنین دستان پر توانی دارد. زینب در دلش می گفت: با این دو دست رعنا عاشورا غمی نیست.
دست هایت، دست هایت را گاه به علی نشان می داد و اشک مولا را در می آورد.
دست هایت، دست هایت، دست هایت...
نه، ام البنین باورش نمی شد علم از دست تو بیافتد. کار کرده بود روی این دست ها از همان بچگی و به دستانت علم می داد بزرگتر از قد رشیدت و تو علم را می چرخاندی در آسمان و جوانان بنی هاشم به افتخارت صلوات می فرستادند.
گاهی می نشست کنار خانه علی و از دور قد و بالایت را نگاه می کرد و می دید که شانه هایت سر به آسمان ساییده اند.
بیا عباس بنشین کنارم می خواهم برایت روضه مادر بخوانم. قبرستان بقیع بهشت زهراست و قبر مادرت فاطمه کلابیه بی چراغ است.
بال یاکریم را بسته اند و نمی گذارند دور مزار مادرت پرواز کند. از حرم خبری نیست. اینجا اشک را ممنوع کرده اند. روضه را هم. باید از دور فاتحه بخوانیم. همان کاری که مادرت با "کف العباس" می کرد.
دست هایت، غصه این دو دست بریده هنوز برای ام البنین تازگی دارد؛ یعنی خدا چکار دارد با دستهایت؟!
                                                               ***
برایت لباس دوخته بود؛ به آستین که رسید فهمید قطیع الیمین شده ای. این پیرهن الان بر تن امام زمان است

سایت قدیانی

چه حس غريبي !!!!

امروز تشييع جنازه چند تن از شهدا بود ...

نمي دونم تا حالا رفتي يا نه و لي حس غريبي داره كه من نتونستم هيچ وقت دركش كنم ...

يه حسي كه از جنس حس هاي معمولي نيست، يه حس آسمانيه ، حس پرواز ، حس رهايي ....

چقدر دوست داشتم كه يكي از شهيد ها بودم ولي حيف كه هيچ وقت هم چنين سعادتي گير ما نمياد ...

اگه اونا الان بودن چي كار مي كردن .... اونا مي شدن افسر هاي جنگ نرم ....

اونا الان پشتيبان ولايت فقيه بودن و هيچ وقت تنهاش نمي ذاشتن ، كشور شون را به يه مشت مزخرفات مي فروختن ....

من مي خوام خودمو يك لحظه جاي اونا بذارم و احساسم رو بگم ....

من هيچ وقت كشورمو به خاطر يك مشت حرف هاي چرت و پرت به باد نمي دادم ...

آزادي رو تو بي حجابي يا بد حجابي معني نمي كردم ...

رهبرم رو به خاطر يك مشت آدم هايي كه نمي دونن آدميت يعني چي فراموش نمي كردم ....

پيرو دجالهاي زمان نمي شدم تا دست به دست هم كشور رو نابود كنند ...


اي كاش شما هم بوديد و حس من درك مي كرديد ....

آسمان مال آنهاست2

*اندازه پسر خودم بود،سیزده،چهارده ساله،وسط عملیات یکدفعه نشست.گفتم:"حالا چه وقت استراحته بچه؟"گفت:"بند پوتینم شل شده ،میبندم راه می افتم."نشست ولی بلند نشد.هردو پایش تیر خورده بود.برای روحیه ی ما چیزی نگفته بود.

پدر مادرم میگفتند:"بچه ای فعلا درس بخون"نمیگذاشتند برم جبهه یکروز که شنیدم بسیج اعزام داره لباس های صغری خواهرم رو پوشیدمو سطل آب رو برداشتمو زدم بیرون.پدرم که گوسفندها رو می آورد داد زد:"صغری کجا؟"منم سطل رو بالا گرفتم که یعنی میرم آب بیارم.رفتم جبهه لباس هارو بایک نامه پست کردم. یکبار پدرم آمده بود شهر تلفن کرد بهم گفت:"ای بنی صدر!اگر دستم بهت نرسه"

بعد از مدرسه رفتم پایگاه بسیج.اول یک رژه در شهر میرویم بعداعزام.ازترس پدرو مادرم رژه نرفتم و پشت یک عکس بزرگ از امام پنهان شدم.موقع حرکت هم پرده ماشین رو کشیدم تا آنها متوجه من نشوند.از جبهه تماس گرفتم پدرم گفت:خاک برسرت!برات آجیل و میوه آورده بودیم.

تازه امتحانش تمام شده بود اومده بود جبهه گفت:کربلا کجاست؟نشونش دادم رو کرد و سلام داد فردای آن روز هم دیدمش خونی گفتم:"خوش انصاف!راه رو میپرسی آنوقت تنها میری؟"

کانال را رد کردیم.گلوله مثل نقل و نبات میریخت روی سرمون.چندتااز بچه ها که رسیدند آن طرف پل پل باز شد.ایستادیم.یکی از بچه ها توی آن سرما تاکمر رفت توی آب دوطرف طناب را نگه داشت تاهممون از پل رد شدیم.مبصرکلاسمون بود.

پرسید:پسرم چطور شهید شد؟

گفتیم:نشسته بود منتظرکه خمپاره آمد.

گفت:"دفترچه خاطراتش..دفترچه خطراتش کو؟

بهم نگاه کردیم و من من

دست کردیم از توی کیف درآوردیم.همراه چند کتاب و دفتر باقی مانده از او گرفتیم سمتش.بازش کرد ورق زد صفحه آخر نصفه بود.فرصت نکرده بود صفحه را تموم کنه بقیه اش قرمز بود قرمز قرمز

آسمان مال آنهاست

درس را هرکجاباید آموخت،روزی پشت میز مدرسه روزی هم پشت خاکریز جبهه

خوشبخت کسی است بفهمد کدام درس بیشتر اهمیت دارد؟

آسمان مال آنهاست حکایت کسانی رو روایت میکند که مبدا و منا حیات اند گرد آورنده کتاب:  مهدی قزلی

قسمتی از حکایت ها رو نوشتم به نظر من که خیلی جالند بازم مینویسم انشاالله بخونیدشون:

*بین آنهایی که مرا بخاطرکم سن و سالی اذیت میکردند،یکی خیلی مراسوزاندهیچوقت یادم نمیره آمدجلوی همه خیلی ساده و آرام گفت:"بچه مدرسه ای!تواگر شهید بشوی آن دنیاکه یک بچه حوری گیرت می آید"

*به نامه هایی که برایش می آمد حسودی میکردیم،همه مون.حسودی نه شاید غبطه میخوردیم ازبس طولانی بودند!شهید که شد وسایلش را که جمع میکردیم تازه فهمیدم جواب مساله های ریاضی رو برایش می فرستادند.

*هرکی یک گوشه ی سنگر نشسته بود ،کاغذ بدست،یکی خاطره مینوشت،یکی وصیت نامه او ولی معادله های مثلثاتی کتابش را حل میکرد.

*همه پتو هاراانداخته بودیم روش اما دندان هایش باز به هم میخورد تب کرده بود،دق و دلمان راسرصادق خالی کردیم.حسابی دعوایش کردیم که چراگذاشته بره بیرون؟بیچاره زد زیر گریه میگفت:فکرکردم میره برای نماز شب وضو میگیره چه میدونستم توی سوزو سرما میشینه درس میخونه؟؟

*نصفه شب بود بلند شدم آب خوردم یکی از بچه ها نشسته بود گوشه ای کتاب میخواند زیر نوری که دورش پرازپشه بود گفتم:"داداش چطور بین پشه ها درس میخونی؟"گفت:"آیه ی وجعلنا میخونم "بعدادامه داد فکر کنم پشه ها "مارمیت اذا رمیت"میخونن هرکاری دلشان بخواد میکنن"

 فعلا...

متن خطبه نماز جمعه این هفته تهران در خصوص پیشگیری زلزله

 

خطیب جمعه تهران با اشاره به بحث های مطرح شده درباره وقوع زلزله گفت : وقوع زلزله قطعی نیست و اگر قطعی نیز باشد ،‌ قابل پیشگیری است.

آیت الله احمد جنتی در خطبه نخست نماز جمعه امروز تهران افزود : پیشگویی این مسائل هیچ قطعیتی ندارد و هیچ فردی نیز نمی تواند آینده را بطور قاطع پیش بینی کند ، مسائلی که در این باره نیز گفته می شود؛‌ احتمالات است.

امام جمعه موقت تهران ادامه داد : در بسیاری از موارد نیز پیش بینی هایی مطرح شده و بعدا مشخص شده است که نادرست است.

وی گفت: در مواردی نیز که واقعا قرار است زلزله ای بیاید و فردی از اهل دل آن را پیش گویی می کند،‌ قابل پیشگیری است.

امام جمعه موقت تهران افزود: جلوگیری از وقوع زلزله سابقه دارد و این موضوع را می توان در باره قوم حضرت یونس (ع) مشاهده کرد.

وی گفت: نکاتی که برای کاهش آسیب ها از زلزله ازجمله مقاوم سازی ساختمان ها مطرح می شود بجاست، ولی چرا نباید از گناهان توبه کنیم.

آیت الله جنتی افزود: بالأخره مرگ در انتظار ماست و چرا برای زلزله قیامت آماده نشویم؟ زلزله ای که خداوند آن را زلزله بزرگ توصیف می کند.

وی گفت: دعا، صدقات و خیرات بلا را دفع می کند و توصیه می کنم برای پیشگیری از وقوع زلزله و سایر مصیبت ها هر صبح و شب صدقه پرداخت کنیم چرا که در روایت است پرداخت صدقات جلوی بلا را می گیرد.

خطیب نماز جمعه تهران افزود: همچنین برای رضای خدا همدیگر را حلال کنیم و آن زمان که از دنیا می رویم حق الناس بر گردن ما نباشد.

وی افزود: درباره بدهی ها، طلبکاری ها، نمازهای قضا و کفاره ها وصیت کنیم و برای مرگ آماده باشیم.

امام جمعه موقت تهران در بخش دیگری از سخنانش با اشاره به سالروز واقعه طبس گفت: خدایا زلزله های گوناگونی داشتیم که آنها را از مردم ما دفع کردی، این زلزله را نیز دفع کن.

 

منبع خبر: http://www.iribnews.ir/MainContent.aspx?news_num=222192

معنا و مفهوم فتنه از ديدگاه قرآن

خداوند در آیه 28 سوره انفال آورده: « واعلموا انما اموالکم و اولادکم فتنه و ان الله عنده اجر عظیم »؛'' بدانید که اموال و فرزندانتان (مایه) آزمایش است و خداوند است که پاداش بزرگ نزد اوست''. در این آیه قرآن کریم می گوید: ثروت و فرزندان برای شما فتنه یعنی مایه آزمایش هستند. کلمه " فتنه‏ " همان مفهوم امتحان و آزمایش را دارد. البته فتنه از این جهت " فتنه " گفته می‏شود که چیزی است که انسان را به خود مشغول می‏کند و امتحان بودنش به همین است. بنابر این فتنه در قرآن یعنی آزمایش. بدانید همین مال و ثروت وسیله آزمایش هستند. یعنی هم تمام زندگی شما زن و بچه نباشد. اینجاست که مسأله آخرت پیش می آید. شما نباید به اینها به عنوان ایده آل نگاه کنید بلکه اینها وسیله هستند.

در قرآن می‏خوانیم: «و نبلوکم بالشر و الخیر فتنه و الینا ترجعون» (انبیاء/35) : ''و ما شما را با خیر و شر می آزماییم و شما به سوی ما باز می گردید''. آیا این چیزهایی که موجب آزمایش بشر است خیرند یا شر؟ ممکن است‏ چیزی به ظاهر خیر باشد یعنی نعمت باشد و ممکن است چیزی شر باشد یعنی بلا باشد ولی عمده این است که انسان در مقابل آن چیزی که موضوع امتحان اوست‏ چه عکس‏العملی نشان می‏دهد.ممکن است عکس‏العمل انسان درباره نعمت و بلا به‏گونه‏ای باشد که هر دو برای او " نعمت " بشود و ممکن است عکس‏العمل‏ او در برابر نعمت و بلا به گونه‏ای باشد که هر دو برای او " نقمت " شود. این است که نباید هر چیزی را که مایه امتحان انسان است بد دانست‏ بلکه باید آن را خوب دانست.

قرآن از انسان یک موجود از همه چیز گذشته جز خدا می‏خواهد، این است‏ که می‏فرماید: مال شما فتنه است، اولاد شما فتنه است، یعنی بازدارنده‏ هستند. قرآن نمی‏گوید شما فرزند نداشته باشید یا فرزندانتان را دوست‏ نداشته باشید، احساس مسؤولیت نداشته باشید و یا مال نداشته باشید و اصلا مال خودتان را رها کنید، چنین چیزی نیست. ولی هیچ‏یک از اینها نباید درحدی باشد که وقتی پای حق و پای خدا و پای تکلیف بزرگتری در میان‏ می‏آید بتواند پای‏بند انسان باشد.

«قل ان کان اباوکم و ابناوکم و اخوانکم و ازواجکم و عشیرتکم و اموال اقترفتموها و تجاره تخشون کسادها و مساکن ترضونها احب الیکم من الله و رسوله و جهاد فی سبیله فتربصوا حتی‏ یاتی الله بامره والله لا یهدی القوم الفاسقین» (توبه/24) ''اگر پدران، فرزندان، برادران، همسران، عشیره، مال و ثروت، شغل و مسکن در نزد شما از خدا عزیزتر هستند، صبر کنید و سر جایتان باشید تا به شما خبر بدهیم''. امتحانهای الهی برای این جهت است که انسان در خلال آن گرفتاریها (کمال یابد). گرفتاری در نعمت یک جور گرفتاری است و گرفتاری در نقمت‏ جور دیگر است. همه چیز برای این است که انسان گرفتار آن شود و خود را از آن آزاد کند.

انسان در دنیا نیامده که از کنار نعمتها و از کنار بلاها و گرفتاریها بگذرد، بلکه آمده است در دریای نعمتها و در دریای‏ گرفتاریها خودش را بیندازد و سالم بیرون بیاید. اگر کسی در عمرش اساسا خودش را در بلایا و مصائب و سختیها قرار ندهد و همیشه از آن کنار بگذرد، هرگز چیزی نمی‏شود. اگر کسی هم اساسا دستش به نعمت نرسد کمالی که در این دنیا باید پیدا کند، پیدا نمی‏کند. کمال انسان به این است که در دنیا، هم با نعمتها و هم با شدتها هرچه بیشتر درگیر شود و از این درگیری‏ آزاد بیرون بیاید. خداوند متعال در آنجا که فرمود «ان من ازواجکم و اولادکم عدوا لکم» آن جنبه دشمنی و خطر برخی از همسران و فرزندان را یادآوری کرد و در آیه بعد که فرمود: «انما اموالکم و اولادکم فتنه» جنبه امتحان‏ بودن و " لابد منه " بودن آنها را بیان کرد. اینها مایه‏های امتحان شما هستند، مایه امتحان‏بودن مستحق ملامت نیست، به شما بستگی دارد که از این امتحان چگونه بیرون بیایید. «و الله عنده اجر عظیم» و آن که در نزد او اجر بزرگ است الله‏ است.


   برگرفته از سايت http://www.tahoorkotob.com

دوباره اومدم

سلام و من دوباره اومدم ...

يه مدتي سرم خيلي شلوغ بود درگير درس و مسابقات و اينا بودم

الان كه يكم وقت پيدا كردم اومدم يه مطلب بزاريم ..

در ضمن از دوست عزيزم زينب سادات تشكر مي كنم كه اين مدت وبلاگ رو مي گردونده ....

راستي من يادم نرفته كه قبلا چه قولي داده بودم ؟ نمي دونم شما ها يادتون يا نه ؟ منظورم اطلاعات درباره شهيدامون بود ...

اگر وقت پيدا كنم چند تايي رو با هم مي زارم ... ببخشيد يه كم دير شد و بدقولي كردم ...

خوب مطلب اين بار در مورد فتنه است كه از قرآن استخراج شده پيشنهاد مي كنم حتما بخونيدش ...

تا قلم لب بر مرکب می زند

بوسه جاپای زینب(س) می زند

می نگارد نقشی از دریای خون

می گذارد سر به صحرای جنون

کربلا در کربلا می مرد اگر زینب نبود

شیعه میمرد اگر زینب (س) نبود

شیر زن کربلا با دست بسته از کربلا می برنش و با دلی شکسته برمیگرده سر قبر برادر میگه:برادر نگاه کن اگه خیلی چیزا از دست دادیم اما یه چیزایی بدست آوردیم شام همیشه لعن امیرالمومنین میگفتند اماشام مجلس عزا گرفته

حتی یزید گفت خدا لعنت کند کسی رو که حسین(ع)را کشت...

این هنر زینب(س)است